هورمون و ذهن...

ساخت وبلاگ
رفته بودیم سینما...رفته بودیم نفس را ببینیم...توی پله های سینما میدانستم که خیلی حماقت کرده ام که با ان حال نزار و بعد از آن جراحی سنگین و توی ان هوای سرددد راه افتاده ام که بروم فیلم ببینم....گواهش هم دستم بود که محکم توی دست دوستم بود از ترس فشار خونی که گمان کنم خیلی خیلی پایین بود.... نیمه ی اول فیلم گیج میزدم...فقط به این فکر میکردم که تا حالا چه همه از ارزوهای کوچکم کنار همین دوست براورده شده....مثل چندین سال پیش که شب توی یک ایستگاه اتوبوس دور گیر داده بود که بیا به جای غصه خوردن از معطلی با صدای بلند هایده بخوانیم و خوانده بودیم.... بعد سرگرم فیلم شده بودم....چه قدر زندگی من شبیه زنندگی همین دختر توی فیلم بوده در کودکی...چه قدر من معنی خیلی از حرف های این فیلم را میفهمم....بعد رسیده بود به جایی که دخترک به هر کس که میرسید میگفت یک نقاشی فرستاده به تلویزیون که بالاخره بک روز نشانش میدهند....بعد رسیده بود به محبت و دلتنگی دختر به بعضی ادمهای زندگیش....مثل تنها جایزه ی زندگیش که هی دلش میخواست هدیه اش بدهد به کس دیگری اما هیچ کس هدیه اش را قبول نمیکرد....بعد با همان حال خوب و ناخو هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : ojv construction,ojv cheer,ojv toothbrush, نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 64 تاريخ : شنبه 4 دی 1395 ساعت: 15:35

شاید یه وقتی اونقدر توی برزخ بمونی که یادت بره چه قدر تشنه ی بهشت بودی....خسته بشی شاید...

هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : af portal,af meaning,af form 910, نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 35 تاريخ : شنبه 4 دی 1395 ساعت: 15:35

دو عطسه بنمودم...شهری به هم ریخت....

دخترای مردم با زلفون دراز و مژگون پر رمز و راز شهر به هم میریزن....

هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 26 تاريخ : شنبه 4 دی 1395 ساعت: 15:35

۱. باید برم یه دوش بگیرم و بعد بیام بشینم لبه ی تخت با تو حرف بزنم....باید اون کتاب رو از توی کمد بردارم و بخونم از تو....باید شکر بکنم.....ممنونم...خیلی ممنونم.... ۲. هر بار به مادرجان زنگ میزنم و مثلا میگویم میخواهم بروم فلان جا یا فلان کار را بکنم یا فلان چیز را خریده ام این قدر تذکر و بکن و نکن و ... میگوید که قاتی میکنم....حالا هم زنگ زده که خیلی باید شیر بخوری...میگم دلم درد میگیره و عوضش ماست میخرم همیشه....در حالی که شاخ دراورده از حماقت من میگه تو یعنی نمیفهمی ماست زیاد برای فشار خون خوب نیست؟ حالا بیا خودتو بکش که ثابت کنی نمیتونی شیر بخوری! میگم مادر جان من که الان ده ساله خونه نیستم...دو ساله اون سر دنیا هستم.... اگه این قد دست و پا چلفتی بودم که مرده بودم تا حالا.... هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : لحظه مرگ مرتضی پاشایی,لحظه تحویل سال 1393,لحظه دیدار نزدیک است, نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 26 تاريخ : شنبه 4 دی 1395 ساعت: 15:35

در میانه ی سفر...در بی خوابی شبهای بندر...از نکات چشمگیر سفری که به جزایر جنوبی وطن داشتیم مینویسم... ازینکه قاعدتا من جدی و خجالتی خیلی عوض شده ام که توی مغازه ها کلی با مغازه دارها وارد بحث و چانه و شوخی میشوم و بعد میشنوم که مادرجان متذکر میشوند که زیاد خندیدن برای زن در برابر مرد غریبه خوب نیست و میخواهم بگویم نمیدانی چه اندازه برای من غنیمت است بودن در بین ادمهایی با فرهنگ و زبان شبیه خودم...با شوخی های قابل فهم و خنده های رها.... از خانواده جنوبی که امشب مهمانشان هستیم و چه قدر برایم عحیب است که از جزئیات زندگیشان هم حرف میزنند و چه قددددررر تعارف میکنند و چه قدر در تلاشند همه مقدمات و موخرات پذیرایی به جا باشد و همه چیز اتو کشیده باشد و هی معذبند که خانه شان وسیع نیست و نمیدانند که همه این رفتارها عجیب است و اصلا اندازه خانه شان به کسی ربط ندارد و خیلی از مردم دنیا خانه شان خیلی خیلی کوچکتر و ساده تر است...که مادرم زیر لب میگوید یادم باشد وقتی مهمان جدید امد همیشه کم حرف تر و کم تعارف تر باشم و من با خودم فکر میکنم گوشهای من اما مثل کویر محتاج باران این همه حرف و محبت و مراقبت ب هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : سفرنامه ی قبرس جنوبی,سفرنامه کره ی جنوبی, نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 31 تاريخ : شنبه 4 دی 1395 ساعت: 15:35

یک چیزی هم روی دلم مانده که بنویسم... خیلی وقت ها بیشتر از خود اتفاقات و جزئیاتشان، نوع هم زمانی و زمان رخداد اتفاقات مختلف است که ادم را متاثر میکند...حقیقت این است که من حالا خیلی فرق دارم با گذشته اما گمان میکنم تو هنوز هم مثل سابقی توی نحوه ی خبر دادن...تویی که دریای متصل به اقیانوس بودی و منی که جوی ابی فرسنگها دور از چشمه...منی که تشنه...منی که شکننده...منطقی نبود که تو مرا بفهمی....روزگار برای ما دو جور متفاوت رقم خورده بود... حرف دیگر این است که شاید واقعا ارتباطهای تکستی قشنگ تر از ارتباطات رو در رو باشند...حتی با ادمهایی که اصل زندگی ما هستند....ادمها توی متن ها...پشت تلفن ها...چکیده تر..خلاصه تر...مهربانانه تر...محبتشان را میریزند توی واژه ها...رو در رو....گرمیها به فردای پیش رو موکول میشود...رو در رو چشم ها چیزی کم دارند....رو در رو یک جای کار میلنگد.... هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : حرف دوم یونانی,حرف دوم الفبای یونانی,حرف دوم يوناني, نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 26 تاريخ : شنبه 4 دی 1395 ساعت: 15:35

فرخ صباح آن که تو بر وی نظر کنی فیروز روز آن که تو بر وی گذر کنی آزاد بنده‌ای که بود در رکاب تو خرم ولایتی که تو آن جا سفر کنی دیگر نبات را نخرد مشتری به هیچ یک بار اگر تبسم همچون شکر کنی ای آفتاب روشن و ای سایه همای ما را نگاهی از تو تمامست اگر کنی من با تو دوستی و وفا کم نمی‌کنم چندان که دشمنی و جفا بیشتر کنی مقدور من سریست که در پایت افکنم گر زان که التفات بدین مختصر کنی عمریست تا به یاد تو شب روز می‌کنم تو خفته‌ای که گوش به آه سحر کنی دانی که رویم از همه عالم به روی توست زنهار اگر تو روی به رویی دگر کنی گفتی که دیر و زود به حالت نظر کنم آری کنی چو بر سر خاکم گذر کنی شرطست سعدیا که به میدان عشق دوست خود را به پیش تیر ملامت سپر کنی وز عقل بهترت سپری باید ای حکیم تا از خدنگ غمزه خوبان حذر کنی هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : شب یلدا فیلم کامل,شب یلدا,شب یلدا 1393, نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 43 تاريخ : شنبه 4 دی 1395 ساعت: 15:35

ده روز درگیر دکتر و جراحی...

6 روز در سفر...

تازه اولین شبی هست که با ارامش نشستم تو هال خونه مون...البته ارامش برای من تعریف خاصی نداره...منی که همیشه دلیلی برای ارام نبودن توی دل و ذهنم داشته ام....

پاییز تموم شد و از همه مهم تر اذر...

اذری که دو بهترین دوست من خبر دادن که مادر شدن...اذری که من برای اولین بار طعم بیهوشی زیر دست جراح رو چشیدم...

خدایا حال ما رو به کن...خدایا حال من رو به کن...خدایا من به اندازه ی کافی تلاش و توکل کردم...حالا نوبت توئه...


هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : شب طولانی پوریا حیدری,شب طولانی,شب طولانی تیز دندان, نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 26 تاريخ : شنبه 4 دی 1395 ساعت: 15:34

ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست با ما مگو بجز سخن دل نشان دوست حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بود یا از دهان آن که شنید از دهان دوست ای یار آشنا علم کاروان کجاست تا سر نهیم بر قدم ساربان دوست گر زر فدای دوست کنند اهل روزگار ما سر فدای پای رسالت رسان دوست دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت دستم نمی رسد که بگیرم عنان دوست رنجور عشق دوست چنانم که هر که دید رحمت کند مگر دل نامهربان دوست گر دوست بنده را بکشد یا بپرورد تسلیم از آن بنده و فرمان از آن دوست گر آستین دوست بیفتد به دست من چندان که زنده ام سر من و آستان دوست بی حسرت از جهان نرود هیچ کس به در الا شهید عشق به تیر از کمان دوست بعد از تو هیچ در دل سعدی گذر نکرد وان کیست در جهان که بگیرد مکان دوست هورمون و ذهن......
ما را در سایت هورمون و ذهن... دنبال می کنید

برچسب : سعدی جانان,سعدي جاني,سعدی جان, نویسنده : yekzendegi1 بازدید : 38 تاريخ : شنبه 4 دی 1395 ساعت: 15:34